Dedin yok [Persian translation]

یه روز درباره علاقم با تو صحبت کردم

شاید کار ناخوشایندی بود، به خودم نگاه نکردم

گفتی نه

من گفتم آفتابها نمایان شد

تو گفتی خاموش شد

من گفتم هنگام قدم زدن در زمستان ، جای پا روی برف می افته

گفتی نه

گفتم من تورو تنها نمیگذارم

تورو ترک نمیکنم و با کس دیگه ای نخواهم بود

گفتی نه، گفتی نه

تو گفتی، ماهها پشت سر هم، به سرعت عوض میشن

گفتم در هر روز 12 ماه وجود داره

گفتی نه

من گفتم در چشم انسان تاریکی می افته

چشمتو ببند و یه کم فکر کن، برای یک لحظه فکر کن

گفتی نه

اینکه برای چی واضح حرف نزدی رو نمیفهمم

اگه دوستت هم داشته باشم، الان مجبورم برم

گفتی نه

من گفتم، آیا یکبار دیگه در زندگیمون جوانی وجود داره

سکوت کردم،یک لحظه در این بحث درباره جدایی

گفتی نه

تو گفتی پرنده ها به هنگام پرواز بالهاشون رو باز میکنن

من گفتن ستاره ها در آسمان پرتوافشانی میکنن

گفتی نه

گفتم من تورو تنها نمیگذارم

تورو ترک نمیکنم و با کس دیگه ای نخواهم بود

گفتی نه، گفتی نه

من گفتم هیچ خیری در این علاقه وجود نداره

هردو غمگین میشیم و عذابش زیاده

گفتی نه

در یک لحظه، با هر نفس چشمم خیس شد

لرزان لرزان گفتم، فقط حرفمو بشنو

گفتی نه

اینکه چرا واضح حرف نزدی رو نمیفهمم

اگه دوستت هم داشته باشم، الان مجبورم برم

گفتی نه