چی شده؟پیدات نیست
خیلی وقته قلبت بیخیال شده
چرا میترسی حرف بزنی؟
در چشمانت حیرت هست و حکایت های بسیار؟
خیلی وقته تغییر کردی
و درهای قلبتو به روی من قفل کردی
عاشق شدی و دنیا رو ول کردی
و فقط به خودت تکیه کردی
احساست هرروز کمتر میشه
و میری و جای قدمهایت میماند
از بس تو را زمین زدند به کدام سمت میری که دوای دردتو پیدا کنی
هرروز رویاهاتو رها میکنی
و غمها تورا خرد کرده اند
و همه یه طرف و غربت یک طرف
و آسیب بزرگی هستش
به هیچی اهمیتی نمیدی
بدرود بدرود سلام سلام
همچنان همانی حرفهاتو زدی
و توضیحی براشون نیست
مدارا کن قلب من هرچقدر مدارا کنی
جلوی مردم غم ما پیدا میشود
و این عادیه خیلی عادیه که هرکسی در این دنیا وقتی به چیزی وابسته میشه حتما باید فراقش رو ببینه
هر کی که تو عکس ها با تو بود؛ رفت
وطنت و خانوادت و دوستانت
چند نفر رفتن و رهات کردن
بدون دلیل
در چشمانت نگاه مهربانانه هست
برای چه کسی دلسوزی میکنی؟چه کسی؟
سالها میگدزرد
و مردم سوارند
با تیک تیک عقربه های ساعت
درون ما خاطرات میمیرند
قلب هایمان را با حوادثی که سپری شده اند؛پر کردیم
و فراموش کردیم زندگی کنیم
قسمت بود مسیری رو بریم
و هرزگاهی چیزی را ترک کنیم (از کسی دور شویم)
عمر ما بیهوده و به آرامی ازبین رفت
و دنبال چیزهای بیخود بودیم
مدارا کن قلب من هرچقدر مدارا کنی
جلوی مردم غم ما پیدا میشود
و این عادیه خیلی عادیه که هرکسی در این دنیا وقتی به چیزی وابسته میشه حتما باید فراقش رو ببینه