حیفه چشایه خیسم
که تو نبودت شب تا صبح باریدن
که میدونستی این همه دروغ
پشته حرفات خوابیدن
گیم بازی کردی با من
فکر کردی اسباب بازی ام
فهمیدم دل ندم به آدمایی
مثه تو که اینقد از خود راضی ان
داره داد میزنه چشات
منو کم داره نگات
دلت هنوزم منو میخواد
تو بری از اینجا میاد یکی دیگه به جات
باز شروع میشه گریه هات
یکیو میخوام که رو دلم پا نذاره
یکی که همیشه باشه و تنهام نذاره
که سریع ساکشو نبنده بره
یه کسی که اصلا حوصله دعوا نداره
یکیو میخوام که مسکن باشه
نه یه کسی مثه تو که اینقد سنگدل باشه
مهربون باشه یه ذره دلش
یه کسی که مثه اون توو آدما کم پیدا شه