از این که من چشمک میزنم، تو هیچ خبری نداری
واقعاً عاشق این هستم که ایستاده باشم و بخندم
از ممنوعیت همیشگی هیچ رضایتی نداریم
در بازیای که میکنیم، خیلی وارد هستیم
شبهای توری شده
لاکهایی با رنگ قرمز خونی
جملههای تکه تکه شده
برو بیرون، برو بیرون! خب دیگه چی؟
شبهای منعکس کننده
صبحهای فردا را خاموش خواهم کرد
من را نگه دار و تخریب کن و زندانی ام کن
و به درون خودت بکش عشقم
از آتش گرفتن و خاموش شدنم هیچ خبری نداری
از این که من چشمک میزنم، تو هیچ خبری نداری
واقعاً عاشق این هستم که ایستاده باشم و بخندم
از ممنوعیت همیشگی هیچ رضایتی نداریم
در بازیای که میکنیم، خیلی وارد هستیم
شبهای توری شده
لاکهایی با رنگ قرمز خونی
جملههای تکه تکه شده
برو بیرون، برو بیرون! خب دیگه چی؟
شبهای منعکس کننده
صبحهای فردا را خاموش خواهم کرد
من را نگه دار و تخریب کن و زندانی ام کن
و به درون خودت بکش عشقم
از آتش گرفتن و خاموش شدنم هیچ خبری نداری
شبهای منعکس کننده
صبحهای فردا را خاموش خواهم کرد
من را نگه دار و تخریب کن و زندانی ام کن
و به درون خودت بکش عشقم
از آتش گرفتن و خاموش شدنم هیچ خبری نداری