از قبل روز در همه جا رو به افول و زوال بود
و من تنها در آغوش یک شب سیاه منتظرم1
میـشنومش
میـبینمش
میدونم که یه روز
استوایی (گرمسیری) میاد
تنها در آغوش یک شب سیاه
یه جایی2 در دوردست ها، خورشید طلوع میکنه3
میـبینمش
استوایی
من تنها شاخه خشک شده یک درختم
یه جایی در دوردست ها، یه چیزی داره ریشه می دُوُنه4
میدونم
استوایی
روی لب های ترک خورده ام نه صدایی میاد و نفسی5
جایی در دوردست ها، ترانه های محلی خوانده میشود
میـشنومش
استوایی
تنها در آغوش یک شب سیاه
یه جایی در دوردست ها، خورشید طلوع میکند
میـبینمش
استوایی
من تنها شاخه خشک شده یک درختم
یه جایی در دوردست ها، یه چیزی داره ریشه می دُوُنه
میدونم
استوایی
روی لب های ترک خورده ام نه صدایی میاد و نفسی
جایی در دوردست ها، ترانه های محلی خوانده میشود
میـشنومش
استوایی
میـشنومش
میدونم
میـبینمش
استوایی
استوایی ای که بالأخره یه روز برمی گرده6، استوایی
یه روز میاد7، استوایی، میدونم
1. به انتظار نشسته ام2. نقطه ای3. خورشید در حال طلوع است4. میدَواند5. دَمی6. میاد7. برمیگرده