از پرنده ها هم کوچیکتر بودم، یه شب وقتیکه
عشق منو از دستام گرفت 1
یه شبانگاه از کوچهی رویاها گذشتم
توی جیبام آدمکای تخممرغی 2
اگر بارون میومد، اگر خواب از سرم میپرید
اگر یه پرنده روی انگشت سبابم مینشست
تک و تنها گریه میکردم
به خاطر عشقه، به خاطر عشقه
به خاطر عشقه، مامانم گفت. فکرشو نکن، فکرشو نکن، بیا نزدیکم
چه فصلها که در بازار عشق با دروغها گذشت
رویا رو به فریبکاران فروختم
عقلم از دستم سر خورد و رفت، در یک شبانگاه
کسی رو دوست داشتم، و یکی دیگه دوستم داشت
1. دستامو گرفت2. منظور اسباب بازیه، اشاره به سن کم گوینده