مانند قماری هستی
که عمرم را به پایش گذاشتم
آنچنان دیوانه وار
دچارت هستم
فراموش کردن
دست کشیدن از من بر نمیآید
ویران شده از سرنوشتم
ناچار توام
بدون تو با روزها که میگذرند دشمنی میکنم
با تو خوشبختم
بدون تو دیوانه ام
بگذار عمرم را به تو بدهم
انچنان دوستت دارم که
به تو اعتیاد دارم
ناچار تو هستم
مرا از راهی که پیش گرفته ام بازنگردان
اگر از عشقت بسوزم هم
مرا خاموش نکن????
اگر میخواهی فقط مرا بگریان نیازی نیست مرا بخندانی
از تو دست نمیکشم
به تو ناچارم
تکرار