قلبم هنوز نتونسته اون چشمای خیال باف غمگینی رو
که عاشقش بودم فراموش کنه
برای رسیدن به چیزی رهاش کردم که توهم بود
از دستش دادم و حالا میدونم که اون
تمام چیزی بود که من دنبالش می گشتم
الان اینجام و دارم
دوباره دنبالش می گردم
ولی دیگه نیست، رفته
اگه شما دیدینش بهش بگین
که من همیشه می پرستیدمش و هرگز فراموشش نکردم
که زندگیم مثل یه بیابون خشکه و من توش دارم از تشنگی میمیرم
بهش بگین فقط کنار اون می تونم نفس بکشم
دیگه نه ستارها نور دارن و نه خورشید گرمم می کنه
بهش بگین اینجا خیلی تنهام
نمی دونم کجا رفته
لطفا بهش بگین
لحظات زیادی که بهش عشق ورزیدم گذشته و رفته
لحظاتی که نوازشهاشو عطر تنشو روی پوستم حس می کردم
هر شب کنار هم بودیم، بوسه بارونش می کردم و
با نوازشهام به جنون عشق می بردمش