وقتی درختان پرتقال سفید پوش میشوند (زمستان فرا میرسد)
دوباره به یاد می آورم که گاهی برایت آواز می خوانم 1
و دوباره صدای بهاری من جوانه می زند 2
میدونی که من برات هر چی (ترانه ای) بخوای میخونم
پرتو (تابش) وسیع و بیگران نور تابستانی که قابل اندازه گیری نیست
شعر، من را از همۀ شاخه های بید (سبز تازه) روشنتر می کند
گویا فرشته ای نابینا سروده است
هر کلمه ای طعم بوسه های سکوت را می دهد 3
من چهار راه برای دوست داشتنت دارم
چهار فصل که برایت بخوانم
چهار چراغ شبهای زیبای خیابانی، مراکشی (سبکی اسلامی) خواهند بود
چهار قصیده ای که می سرایند همچون ماه میدرخشد
من چهار راه برای دوست داشتنت دارم
چهار فصل که برایت بخوانم
چهار چراغ شبهای زیبای خیابانی، مراکشی (سبکی اسلامی) خواهند بود
چهار قصیده ای که آواز ماه می سرایند، میدرخشند
قدم هایت روی برگ درختان کهنسال خِش خِش میکند
برگ های مرده خاکستری و قرمز در پاییز
شما می توانید شبح (تجسم روح) خود را از پنجره ببینید
بعدازظهر می آید و آنگاه می توانی صدای خنده ات را بشنوی
زمانی که شب سرد زمستان فرا می رسد
با تو کنار آتش می نشینم
(در کناری که شعله) بیرون و داخل را میسوزاند
دوباره سحر را می بینیم
1. دوباره به یاد می آورم چون (که چرا) بارها برایت آواز می خوانم2. و صدای بهاری ام دوباره جوانه می زند3. هر کلمه ای طعم بوسه ای را می دهد که حرفی نمی زند