خاموشی می آید و من در امان نیستم
جریانی که سعی کردم بر خلاف آن شنا کنم
مرا به زانو در آوردی
آه خواهش می کنم...خواهش می کنم التماس می کنم
ناگفته ها را فراموش کن...و به این سیب روی سر من تیر بزن(شلیک کن)ء
و مشکلاتی که تعریف نشده اند(مانند)ببرهایی که آماده ی رام شدن اند
تو هستی تو هستی
گیجی تمامی ندارد(همچنین)دیوارهای بن بست و ساعت هایی که تیک تاک می کنند
بر می گردم و به خانه میبرمت...می دانی که نمی توانم صبر کنم
از دریای (درون)خودم بیرون می آیم و فرصت های طلسم شده و از دست رفته ی خودم
آیا من مداوا هستم یا قسمتی از بیماری؟
تویی
و هیچ چیزی(با تو) قابل مقایسه نیست
آه نه هیچی قابل مقایسه نیست
و هیچی قابل مقایسه نیست
تویی
خانه.خانه.جایی که می خواستم برم