چله به چله عشق را از غم به شادی می بریم
حق خود از لبخند را ، با اشک با خون می خریم
هرجا سکوت کوچه ها ، از ترس سنگین تر شود
یک آه هم گل میکند تا شهر رنگین تر شود
♫♫♫
پروانه پشت پیله اش حس کرد راهی هست و رفت
شاید به راه بسته هم باید امیدی بست و رفت
شب از درون می پوسد و با یک تلنگر می رود
دستان ما در بند هم دور از تصور می رود
چله به چله عشق را از غم به شادی می بریم
حق خود از لبخند را ، با اشک با خون می خریم
♫♫♫
حتی عبور از عشق هم رو به رهایی سخت نیست
بی ذوق آزادی کسی با عشق هم خوشبخت نیست
ققنوس بر می خیزد و ما را تماشا می کند
شعله فرو می افتد و در بهت حاشا میکند
چله به چله عشق را از غم به شادی می بریم
حق خود از لبخند را ، با اشک با خون می خریم