تو این چهاردیواری لعنتی
داره یاد تو هی قدم میزنه
که حال منو زیرورو میکنه
که آرامشم رو به هم میزنه
چقدر حرف توی دلم مونده و
نمیتونم این بغضو خالی کنم
تو گوشِت بدهکار این قصّه نیست
چجوری بهت عشقو حالی کنم؟
تو رفتی که سهم من از زندگی
همهش درد و هذیون و سرگیجه شه
که به هرچی فکر میکنم ذهنمو
یهجوری بازم سمت تو میکشه
میترسم قرارت رو یادت بیاد
بیای و ببینی که من نیستم
سر چهارراهی که تو نیستی
هنوزم به عشق تو وامیستم
دیگه شک ندارم که دیوونهام
از اونی که فکر میکنی بدترم
با اینکه یه عمره نمیبینمت
هنوزم برای تو گُل میخرم
تو رفتی که سهم من از زندگی
همهش درد و هذیون و سرگیجه شه
که به هرچی فکر میکنم ذهنمو
یهجوری بازم سمت تو میکشه
میترسم قرارت رو یادت بیاد
بیای و ببینی که من نیستم
سر چهارراهی که تو نیستی
هنوزم به عشق تو وامیستم