پسری رو دیدم که با یه گل رز توی دست تو سالن انتظار عین یه فیلم وایساده
فکر کردم که می خواد سورپرایز قشنگی بشه ولی اون هر روز اونجا بود
یادمه که اون دختر توی اتاقی که ساکن بود، می گفت: همونجا وایسا توی اتاق نیا، بهم نگاه نکن، هنوز زیر چشمهام گود افتاده و آرایش نکردم
اما نه، اون پسر وقتی که دختره می خندید از نگاه کردنش دست نمی کشید و انقدر می بوسیدش که شب می شد
اگه چیزی باشه که یاد گرفتم اینه که کسی که عاشقه هیچوقت تسلیم نمیشه
بعد بهش می گفت: بیا یه سفر با هم بریم نظرت چیه؟
تصور کن که جاهای زخم همون خیابونای پاریس هستن و اشکها عین رود تمز لندن می مونن
منم اونجا خواهم بود کنار تو پس باورم کن که همه اینا می گذره
همونی که بخوای میشه
دوباره صورتتو آرایش می کنی و با هم بیرون میریم
تو توی این اتاق عین آسمون می مونی
نمی بینی که اینجا با من چقدر خوبه؟
من ازت مراقبت می کنم
پسری رو دیدم که با یه گل رز توی دست تو سالن انتظار عین یه فیلم وایساده
فکر کردم که می خواد سورپرایز قشنگی بشه ولی اون هر روز اونجا بود
من هرگز به بهشت اعتقادی نداشتم چونکه یه داستان ساختگیه
اما از بابت یه چیز خیلی مطمئنم و یه کم آرومم می کنه و اونم اینه که دوتا آدم تا وقتی که خاطره شون زنده باشه هیچوقت نمی تونن از هم جدا بشن
و بعد اینکه چند روز گذشت من باز هم دوباره نگاه کردم که آیا گاهی زمان می گذره و داستانی رو با خودش می بره در حالیکه فقط اون اتاق خالی رو باقی میذاره
و روی زمین فقط یه گلبرگ از یه رز افتاده
شوخی نکن، دختر خوبی باش
واقعاً باورم نمیشه که تو دیگه از اینجا رفته باشی
بوی عطرت هنوزم توی اتاقه
نمی تونی خیلی دور باشی اما همه اینها می گذره
همونی که بخوای میشه
دوباره صورتتو آرایش می کنی و با هم بیرون میریم
تو توی این اتاق عین آسمون می مونی
نمی بینی که اینجا با من چقدر خوبه؟
من ازت مراقبت می کنم
همونی که بخوای میشه
دوباره صورتتو آرایش می کنی و با هم بیرون میریم
تو توی این اتاق عین آسمون می مونی
نمی بینی که اینجا با من چقدر خوبه؟
من ازت مراقبت می کنم