دخترهای اهل پارتی آزرده نمیشوند
چیزی نمیتوانم حس کنم، چه موقع متوجه خواهم شد
پائین میروم، پائین میروم
من اونی هستم که برای داشتن اوقاتی خوش منتظر زنگه
تلفن در حال انفجار است، آنها دارند زنگ درب را میزنند
عشق را حس میکنم، عشق را حس میکنم
یک دو سه، یک دو سه، نوش
یک دو سه، یک دو سه، نوش
یک دو سه، یک دو سه، نوش
آنها را به کناری میندازم، تا اینکه حساب شمارش از دستم در برود
،میخواهم از چلچراغ آویزان بشم، از چلچراغ
میخواهم طوری زندگی کنم گویی فردایی وجود ندارد
گویی فردایی وجود ندارد
میخواهم همچون پرنده ای از میان شب پرواز کنم و اشکهایم را در حال خشک شدن
احساس کنم
،میخواهم از چلچراغ آویزان بشم، از چلچراغ
و من به زندگی عزیز دست یازیده ام، به پائین نظر نمی افکنم، چشمانم را نمی گشایم
لیوانم را تا طلوع آفتاب در سحرگاهان پر نگهدار، زیرا من فقط یک امشب را بدان تمسک جسته ام
کمکم کن، من به زندگی عزیز دست یازیده ام به پائین نظر نمی افکنم چشمانم را نمی گشایم
لیوانم را تا طلوع آفتاب در صبحگاهان پر نگهدار، زیرا من فقط یک امشب را بدان تمسک جسته ام
امشب را
خورشید بر آمده، همه چیزهایم بهم ریخته است
الان دیگه باید بزنم بیرون، باید از اینجا
بدو بروم بیرون
خجالت آوره، خجالت آوره
یک دو سه، یک دو سه، نوش
یک دو سه، یک دو سه، نوش
یک دو سه، یک دو سه، نوش
آنها را به کناری میندازم، تا اینکه حساب شمارش از دستم در برود
،میخواهم از چلچراغ آویزان بشم، از چلچراغ
میخواهم طوری زندگی کنم گویی فردایی وجود ندارد
گویی فردایی وجود ندارد
میخواهم همچون پرنده ای از میان شب پرواز کنم و اشکهایم را در حال خشک شدن
احساس کنم
،میخواهم از چلچراغ آویزان بشم، از چلچراغ
و من به زندگی عزیز دست یازیده ام، به پائین نظر نمی افکنم، چشمانم را نمی گشایم
لیوانم را تا طلوع آفتاب در سحرگاهان پر نگهدار، زیرا من فقط یک امشب را بدان تمسک جسته ام
کمکم کن، من به زندگی عزیز دست یازیده ام به پائین نظر نمی افکنم چشمانم را نمی گشایم
لیوانم را تا طلوع آفتاب در سحرگاهان پر نگهدار، زیرا من فقط یک امشب را بدان تمسک جسته ام
امشب را