یهویی ماه روشناییشو فطع کرد
تو هم که خیلی عوض شدی
انگار که لحظاتی (که با هم) زندگی کردیم،اصلا زندگی نکردیم
حرفای گفته شدهای که انگاری اصلا گفته نشدن
یهویی جلوم سبز شدی
یکی دیگه (تو زندگیم) هست، یکی دیگه هست رو گفتی
تموم شدنش رو باور نکردم، رفتنت رو باور نکردم...
نه تو به گذشته نگاه کردی، نه من
همیشه تو یه راه جدا، راه رفتیم
ماه امشبم ساکت شد و تیره و تار شد
و سوالهای بیپاسخ این وسط باقی موندن
دیگه کی اونو وقتی بیدار میشه میتونه ببینتش؟
رویاهای رها کردهام رو دیگه چه کسی بزرگ خواهد کرد؟
ترک کننده، تو صبحهای من
مثل یه رویا شدی که شبها منتظر من هستن
نابود کنندهی روزگار من
نه تو به گذشته نگاه کردی، نه من
همیشه تو یه راه جدا، راه رفتیم
ماه امشبم ساکت شد و تیره و تار شد...