هرگز نگو که تنهایی
فقط به من بگو مشکلاتت رو
و من منتظرت می مونم
ستاره ها می تونن خیلی درخشان باشن که چشمو بزنن
وقتی که از دعوا خسته شدی
می دونی که باید سراغ چه کسی بری
وقتی که چشمانت تار میشن
نباید نگران باشی چون من چشمهایت میشم
این حداقل کاریه که می تونم بکنم چون وقتی از دست رفته بودم تو منو نجات دادی
پس بدون که
من می رسونمت، من می رسونمت، من می رسونمت
پس بدون که
من می رسونمت، من می رسونمت، من می رسونمت
می دونم که شب درازی بوده اما من اینجام و نگران نباش
دیگه هر چقدر بهت وابسته بودم کافیه
حالا تمام قدم هامون رو در کنار هم بر می داریم تا وقتی که به خودت بیای
می دونی که من توی واقعی رو می شناسم
وقتی که چشمانت تار میشن
نباید نگران باشی چون من چشمهایت میشم
این حداقل کاریه که می تونم بکنم چون وقتی از دست رفته بودم تو منو نجات دادی
پس بدون که
من می رسونمت، من می رسونمت، من می رسونمت
پس بدون که
من می رسونمت، من می رسونمت، من می رسونمت
درست مثل اینکه برای ساعت ها دویده باشی و نفس نفس بزنی
شیاطین در مغزت فریاد میزنن
تو خسته ای، تو از پا افتادی،تو زخمی هستی، تو آسیب دیدی
اما هیچ چیز غیرقابل تحمل نیست فقط تحمل کن، من می رسونمت
من می رسونمت
پس بدون که
من می رسونمت، من می رسونمت، من می رسونمت
پس بدون که
من می رسونمت، من می رسونمت، من می رسونمت
پس بدون که
من می رسونمت، من می رسونمت، من می رسونمت
پس بدون که
من می رسونمت، من می رسونمت، من می رسونمت