احساس دودلی دارم
درحالیكه دستت را گرفته و به سمت سكوی رقص هدایتت میكنم
وقتی موسیقی پایان مییابد
چیزی در چشمانت
پردهی سینما را یادآوری میكند
و آن بدرودهای غمناك
دیگر نمیخواهم دوباره برقصم
پاهای گنهكار نواختی (ریتم) ندارند
گرچه وانمود كردن آسان است،
میدانم كه تو احمق نیستی
باید به چیزی بهتر از گول زدن یك دوست
و از دست دادن شانسی كه به من داده شده بود فكر میكردم
پس دیگر نمیخواهم دوباره برقصم
آن گونه كه با تو رقصیدم
آه
زمان هیچگاه نمیتواند
نجوای بیاحساس دوستی صمیمی را ترمیم كند
برای قلب و ذهن،
بی توجهی مهربانی است
راحتیای در حقیقت وجود ندارد
جز درد
دیگر نمیخواهم دوباره برقصم
پاهای گنهكار نواختی (ریتم) ندارند
گرچه وانمود كردن آسان است،
میدانم كه تو احمق نیستی
باید به چیزی بهتر از گول زدن یك دوست
و از دست دادن شانسی كه به من داده شده بود فكر میكردم
پس دیگر نمیخواهم دوباره برقصم
آن گونه كه با تو رقصیدم
آه
امشب موسیقی بسیار بلند به نظر میرسد
كاش میشد از دست این جمعیت رهایی یابیم
شاید اینگونه بهتر باشد
چون ممكن است با چیزهایی كه میخواهیم به یكدیگر بگوییم، یكدیگر را آزار دهیم
میتوانستیم با یكدیگر خیلی خوب باشیم
میتوانستیم این رقص را تا ابد ادامه دهیم
اما حالا چه كسی می خواهد با من برقصد
لطفاً بمان
دیگر نمیخواهم دوباره برقصم
پاهای گنهكار نواختی (ریتم) ندارند
گرچه وانمود كردن آسان است،
میدانم كه تو احمق نیستی
باید به چیزی بهتر از گول زدن یك دوست
و از دست دادن شانسی كه به من داده شده بود فكر میكردم
پس دیگر نمیخواهم دوباره برقصم
آن گونه كه با تو رقصیدم
آه
آه
آه آه
آه آه
آه آه
آه آه
آه آه
آه آه
آه آه