عشق، آه عشق، آه عشق سبك سر
در سرم همچون شراب مي چرخي
خراب كرده اي زندگي
بسياري از دختران طفلكي را
و بزودي زندگي مرا هم خراب مي كني
عشق، آه عشق، آه عشق سبك سر
در چنگالهاي اميال ات
باعث شدي پيماني راستين را بشكنم
و آنگاه روح مرا روي آتش مي گذاري
عشق، آه عشق، آه عشق سبك سر
همه شادي هايم داغدار شدند
چون تو قلبم را با بلوزهاي قديمي كسل كننده پركرده اي
حالا راه مي روم و با خودم حرف مي زنم
عشق، آه عشق، آه عشق سبك سر
مدتي مديد به تو اعتماد داشتم
تو باعث شدي دوست قديميم را رها كنم
و به خاطر همين، اين ترانه نفرت را مي خوانم
عشق، آه عشق، آه عشق سبك سر
شب و روز گريه و زاري مي كنم
تو مرد بدي را به زندگيم آوردي
براي همه گناهانم تا روز داوري، كفاره خواهم داد.