نمي توان عشق را خريد
عشق را
نمي توان عشق را خريد
محبوبم، مي خواهم انگشتر الماسي برايت بخرم
اگر كه تو را سر حال مي كند
محبوبم، مي خواهم يك چيزي برايت بخرم
اگر كه تو را سر حال مي كند
پول چندان اهميتي برايم ندارد
با پول نمي توان عشق را خريد
هر آنچه را كه دارم به تو تقديم خواهم كرد
اگر به من بگويي كه تو هم مرا دوست داري
من چيز زيادي ندارم
اما هر آنچه را كه دارم، به تو تقديم مي كنم
پول چندان اهميتي برايم ندارد
با پول نمي توان عشق را خريد
نمي توان عشق را خريد
اين را همه به من گفته اند كه
نمي توان عشق را خريد
نه نه نه
بگو كه تو به انگشتر الماس نيازي نداري
و من قانع خواهم شد
بگو به من كه تو آن چيزهايي را مي خواهي
كه با پول نمي توان خريد
پول چندان اهميتي برايم ندارد
با پول نمي توان عشق را خريد
نمي توان عشق را خريد
اين را همه به من گفته اند كه
نمي توان عشق را خريد
نه نه نه
بگو كه تو به انگشتر الماس نيازي نداري
و من خوشنود مي شوم
بگو به من كه تو آن چيزهايي را مي خواهي
كه با پول نمي توان خريد
پول چندان اهميتي برايم ندارد
با پول نمي توان عشق را خريد
نمي توان عشق را خريد
عشق را
نمي توان عشق را خريد