اسمت و طعمت متفاوته
در دست و مشت نمی گنجی
دیوانه ای تو
آرزویم اینه با من بمانی و زندگی کنی
چیزهایی رو که میدونی حفظ و ازبر نیستی
تازه کاری تو
مگه بی جهت خودمو مانند
یک برگ به نسیمت سپردم
خود را فراموش کردم و به دنبال یک دیوانه
راهی شدم
پایت همش بیرونه
دوست داری برو
این دل خیلی وقته راضیه از تو
هر طور راحتی
با نفوذ چشمانت
با حرفای نا گفته ات
پر از رمز و رازی تو
با هیچ بازی و دغلی ، با هیچ مشکلی
نه کم و نه زیادی تو
جان منی تو
مگه بی جهت خودمو مانند
یک برگ به نسیمت سپردم
خود را فراموش کردم و به دنبال یک دیوانه
راهی شدم
پایت همش بیرونه
دوست داری برو
این دل خیلی وقته راضیه از تو
هر طور راحتی
قبل از تو و بعد از تو
دو زمان متفاوت ، دو دنیای جدا
دوباره تکرار نخواهد شد
و هیچ چیز مثل سابق نخواهد بود در آینده