این مرد پدر من است
با کلاه هشتگوشهاش
و کیسهای بر دوش، هی.
بی هیچ پولی در جیب
بافرا، سیگار او (بافرا ارزانترین سیگار ترکیه بوده است؛ معادل سیگار زر خودمون)
در قلب او، درد مدفون شده است.
او 6 کودک را به دنیا آورده است
با دستمزد کارگری (ناچیز)
این مرد پدر من است، هی!
پدرم گریه نکن
پدر بیچارهی من گریه نکن
روزهای سیاه سپری خواهند شد پدر، هی!
کسی که در را بست
دوباره در را باز خواهد کرد
پدرم گریه نکن
پدر مظلوم من گریه نکن، هی!
پدر بیچاره من گریه نکن
روزهای سیاه سپری خواهند شد پدر، هی!
کسی که در را بست
دوباره در را باز خواهد کرد
خدا بزرگ است، پدر.
این مرد پدر من است
دردهایش از کوهها بزرگتر
بیچاره، پشتش خموده، هی!
مردی که حتی یک روز نخندید
مردی که راحتی را نمیشناخت
مردی که اشک چشمانش را هرگز پاک نکرد
برای یک لقمه نان
برای هیچ کس تعظیم نکرد
پدر من یک جوانمرد است
قلبی بهسان منقل دارد.(جگری همچون جگر شیر دارد)
قلب او به نرمی قلب کودکان است.
تمام عمر میخواستم همانند او باشم
فداکار.
شاید او درخت کوچکی هم برای خودش نداشت
اما او خود
مانند یک درخت چنار، بزرگ و با عزت زندگی میکرد
دستهای او در اطراف من حلقه شده بودند(برای محافظت). بال زیرین من بود
تکیهگاه من بود به سان کوه.
من پسر پدرم هستم
من از سر تا به پا آناتولی هستم.