به خزر سپرده بودم
یاد بغض ما بمونه
گاهی یک نغمه ای از ما
برای موجا بخونه
من به تهران گفته بودم
یاده بغض ما بمونه
گاهی یک درودی از ما
به دماوند برسونه
از خودم دل کندم اما
راهی جز رفتن نداشتم
از تو کوچه های شبنم
زندگیمو جا گذاشتم
میون کوچه ها به بارون
گفته بودم بر میگردم
کوله بارم تو غربت
عمریه که باز نکردم
عمریه که باز نکردم
مثل بیست ستونیم که
یادگاره اشکو خونم
به ستاره ها سپردم
بعدمان روشن بمونن
حتی سوختن دل ما
بند شب رو بسوزونن
به خزر سپرده بودم
یاد بغض ما بمونه
گاهی یک نغمه ای از ما
برای موجا بخونه
من به تهران گفته بودم
یاد بغض ما بمونه
گاهی یک غروبی از ما
به دماوند برسونه
از خودم دل کندم اما
راهی جز رفتن نداشتم