در شور و گرمي گرگ و ميش، آن ها را ديدم
چشمان آبي مي گريند در باران
وقتي همديگر را براي خداحافظي بوسيديم و از هم جدا شديم
دانستم كه هرگز دوباره ترا نخواهم ديد
عشق همچون خاكستري در حال خاموشي ست
تنها خاطرات باقي مي مانند
در طي سالياني كه به ياد خواهم آورد
چشمان آبي مي گريند در باران
روزي كه همديگر را در آنسوتر ببينيم
دست در دست هم دوباره قدم مي زنيم
در زميني كه مي دانيم فراقي در آن نيست
چشمان آبي مي گريند در باران
اكنون موهاي نقره اي رنگ شده اند
همه زندگيم را با عشقي عبث گذراندم
مي توانم ستاره او را در آسمان ببينم
چشمان آبي مي گريند در باران