همه غروبها همینطور میگذرند
همینطور پر از درد میگذرند
او که خانه ای دارد به خانه اش میرود
پرنده ها به لانه میروند
فقط یک چیز ، تو نرو
فقط یک چیز ، تو از قلبم نرو
من زخمی ام
از این مسافرانی که میروند
من بد اقبال ترینم
هر چه بیشتر زندگی کنم
به همان اندازه تنهاترم
کمی هم تو گریه کن
به وقت مردنم هم در حسرت تواَم
فقط تو درک کن