چون پرندهای نشسته روی سیمی
چون مستی در همآوایی نیمهشبان
کوشیدم آزاد باشم آن چنان که میخواهم
چون کِرمی سر ِ قلاب
چون شهسواری از کتابی قدیمی
نگهداشتم همهٔ نوارهای [افتخارَم] را برای تو
اگر، اگر نامهربان بودم
امید که بگذری از آن
اگر، اگر روراست نبودم
امید که بدانی هرگز نبودم با تو
چون نوزادی مرده آمده به دنیا
چون جانوری وحشی و شاخدار
دریدم هر که دست درازکرد به سویَم
اما قسم به این آهنگ
و همهٔ اشتباههایَم
جبران میکنم برایَت
دیدم گدایی تکیهداده به چوب زیربغل
گفت مرا «زیاده نخواه»
و زنی زیبا تکیه داده به دری گشته سیاه
به گریه گفت مرا «هی، چرا نمیخواهی بیش؟»
چون پرندهای نشسته روی سیمی
چون مستی در همآوایی نیمهشبان
کوشیدم آزاد باشم آن چنان که میخواهم