امشب چیزی در من است
سپیدی ها در آنی سیاه شدند
تو آن جا در جایی بسیار دور از من
دوری ها در آنی بیشتر شدند
در آنی، در آنی، در آنی
در آنی، در آنی، در آنی
در آنی، در آنی، در آنی
در آنی، در آنی، در آنی
کارها به انتظار غذا نمی شوند
به آنی از زندگی خسته می شوی
تو امروز آن جا خیلی دوری
دوری ها در آنی بیشتر شدند
فکر کرده ای فصلی نیست؟
من باز نخواهم گشت، دیگر خیلی دیر است
روزی از روزها یکشنبه بود
و ناگهان باران گرفت
در آنی، در آنی، در آنی
امشب چیزی در من است
سپیدی ها در آنی سیاه شدند
تو آن جا در جایی بسیار دور از من
دوری ها در آنی بیشتر شدند