بیروت، وقتی افق میخواند مرا
میخواند و لبخند میزند مرا
فُسونَت جادو میکند مرا
زیباییَت اغوا میکند مرا
بهشت ِ شَدّاد ِ1 همهٔ زمانها
که فُسونَش انتظار میکشد مرا
در کهن سرزمین ِ پریان ِ لبنان
بیروت، آهنگَت پُر از نرمی
کشیده تا بینهایت
بیروت، و برمیاید خورشید ِ
سمفونیهای سرسبز در قلبَم
آهنگ ِ کهنزمانها
که تکرارش میکنند عاشقان
نرمنرمَک نغمهٔ لبنان
بیروت، میخندد خورشید به آسمانَت
به بازتابش ِ پرراز
نجاتدهندهٔ شیر، نجاتدهندهٔ عسل
فرود میآید ما را از بهشت
الههٔ عشق ِهمهٔ زمانهاست
جشن میگیرند عاشقان
در کوهسار ِ گُلباران ِ لبنان
بیروت، میخوانم برای ستارگانَت
به وقت ِ خاموشی ِ تمام
بیروت، آن آبی ِ بی هیچ حجاب
به خواب است در چشمانَت
خواب میبینم خوابی درخشان را
که آرامَم میکند به نرمی
به افسانهٔ هزار و یک شبان ِ لبنان ...
1. شََدّاد: پسر عاد که ادعای خدایی کرد و باغی ساخت در رقابت با بهشت