وقتی میرسم خونه
و تو اونجا دراز کشیده ای
و توی اتاق گریه میکنی
میفهمم که ناامیدت کرده ام
و آرایشی که
متوجهش نشدم
روی صورتت پخش شده
نشون میده که اشتباه کرده ام
من همیشه عصبانیم
با درد زندگی میکنم
داری دیوونه میشی
چون نمیدونم چطور توضیح بدم
و هردو مون میدونیم
دیدنش واضحه
که بدون من حالت بهتره
لیوانت رو پر کن تا وقتی ازش لبریز شه
فقط میخوای حرف بزنی
من نمیخوام بدونم
مثل یه سگ خیابونی
که هیچوقت خونه ای نداشته
نمیدونم چطور احساس تنهایی نکنم
تو بهم عشق زیادی میدی
من به تو دردسر میدم
همه جاهایی که رفتی و ساختی
من به مخروبه تبدیلش میکنم
حالا هردومون میدونیم
دیدنش واضحه
که بدون من حالت بهتره
نمیدونم، نمیدونم چرا
من و تو نمیتونیم نجات پیدا کنیم
نمیدونم، نمیدونم چرا
من و تو، نمیتونیم