روز به روز پژورده تر می شویم
در درون آب می شویم
نه راه فراری هست، نه امیدی
اما بدون آن هم نمیشود زندگی کرد
عشق مثل سرطانی است
لاعلاج
در همه بدنمان پخش می شود
با شوق متصل می شویم
چطور میشه قسمتی از بدنت را جدا کنی
بدون اینکه فکر کنی این موجود خونخوار به کجا
حمله کرده
وقتی به قلبت حمله کرده است چطور؟
دیگر قلبت را که نمی توانی دور بیاندازی
باشد،بگذار گل هایم پژمرده شوند
من منتظر مرگم
هنوز هم نمی توانم جدا کنمت و دورت بیاندازم
...
سرطان دوست داشتنی ام