برای خودم داشتم قبر می کندم که پیدا کردم
درون قبر ، من و درون من ، تو
از اندیشیدن ، گریستن خشته شدم
درون قلبم تو ، بیرون قلبت من
تو این ماجرا اونی که سوخت من شدم
اونی که فریب یه لبخند رو خورد من شدم
تو گناهکار نیستی ، در واقع خودمم
اونی که در برابر هر خطا سکوت کرد من شدم
در میون زبانه های آتیش سوزان قلبم ، خفه شدم
زبانه خود تویی ، دشمن خودم منم
روی آتیش رو توی خاکم خنک کردم
خاک خنک منم
درون خاک هم تویی