کسانی که منو از دور میبینن، فکر میکنن شاد هستم
اما اونا نمیدونن که من هر روز دارم گریه میکنم
درونم زخم کاسته نشده ای هست
زندگی من به یک مجهول تبدیل شد
شب ها رو زندگی میکنم و خورشیدم طلوع نمیکنه
زخم سوزناک من بدموقع سر باز کرد
شب ها رو زندگی میکنم و خورشیدم طلوع نمیکنه
زخم سوزناک من بدموقع سر باز کرد
آیا به فردا میرسم؟ رفتنم رو کسی نمیدونه
زندکیم بی توجه فصل، زرد شد و از بین رفت
زندکیم بی توجه فصل، زرد شد و از بین رفت
زیر روشنایی ها همچون جسم خاموش هستم
و در میان دوستانم، تک و تنها هستم
شبیه کسی هستم که وارد راه های ناشناخته شده
زندگیم کجا تموم میشه؟
زندگیم کجا تموم میشه؟
خسته ام، پُر دردم، قلبم تحمل نداره!
اگر هم بگم ناراحتم، هیچکسی باور نمیکنه
خسته ام، پُر دردم، قلبم تحمل نداره!
اگر هم بگم ناراحتم، هیچکسی باور نمیکنه
دارم دنبال گذشته ام میگردم، اینطوری نمیشه زندگی کرد
زندگی من، یک مصیبت غیرقابل تحمله
زندگی من، یک مصیبت غیرقابل تحمله