گام بر می دارم در حالیکه میسوزم و میسوزم
عشق مرا با خون رنگ آمیزی کرد
نه عاقلم و نه دیوانه
بیا ببین که عشق با من چه کرد؟
بیا ببین که عشق با من، با من، چه کرد؟
مرا گرفتار درد و رنج کرد
بیا ببین، بیا ببین
بیا ببین که عشق با من چه کرد؟
گاه همچون بادها می وزم
گاه همچون جاده ها گرد و خاک می کنم
گاه همچون سیلاب ها جریان پیدا می کنم
بیا ببین که عشق با من چه کرد؟
بیا ببین که عشق با من، با من چه ها کرد؟
مرا گرفتار درد و رنج کرد
بیا ببین، بیا ببین
بیا ببین که عشق با من چه کرد؟
یا دستم را بگیر و از جای بلندم کن
یا مرا به وصال خود رسان
مرا خیلی گریاندی، حال مرا بخندان
بیا ببین که عشق با من چه کرد؟
بیا ببین که عشق با من، با من چه کرد؟
مرا گرفتار درد و رنج کرد
بیا ببین، بیا ببین
بیا ببین که عشق با من چه کرد؟
من یونس مسکین و بیچاره ام
از سر تا پایم زخمی است
از دست دوست آواره شده ام
بیا ببین که عشق با من چه کرد؟
بیا ببین که عشق با من، با من، چه کرد؟
مرا گرفتار درد و رنج کرد
بیا ببین، بیا ببین
بیا ببین که عشق با من چه کرد؟