[گوژپشت]
زیبا رو
آن کلمه ای است که انگار (همه می گویند)، اختراع شده واسه اون دختر
وقتی که اون میرقصد و اون دختر بدنش را نمایش می دهد، مثل
یک پرنده ای که می گشاید بالهایش برای پرواز
آنگاه، من احساس می کنم که جهنم باز شده در زیر پاهای من
من می دوزم چشمانم را به زیر دامن کولی اش
به چه درد من می خورد، همچنان از دعا کردن بانوی ما؟
چه کسی
است آن کسی که به آن دختر پرتاب خواهد کرد اولین سنگ را؟
آن کس لیاقت ندارد که باشد روی زمین
آه شیطان!
آه، اجازه بده، فقط یک بار
بلغزانم انگشتانم را در موهای «اسمغالدا»
[کشیش]
زیبا رو
است آن شیطانی که حلول کرده است در درون آن دختر
برای آنکه برگرداند چشمانم را از خدای جاویدان؟
چه کسی قرار داد درون وجودم آن خواهش شهوانی را
برای آنکه ممانعت کند از نگریستن به آسمان (بهشت)؟
آن دختر آورد در وجودش، گناه اصلی را
این خواهش آیا بدل می کند مرا به یک جنایت کار ؟
آن دختر
که همه او را می گیرند به جای یک دختر سبک سر، یک دختر بی ارزش
به نظر آمد ناگهان حمل می کند صلیب نوع بشر را (سمبل انسانیت می شود)
آه ای بانوی من!
آه، اجازه بده، فقط یک بار
فشار بدهم در باغ «اسمغالدا» را
[سرباز]
زیبا رو
علیرغم چشمان بزرگ مشکی اش که شما را سحر می کنند
آن دوشیزه، آیا هست همچنان نیز با نجابت؟
وقتی که حرکتهایش مرا وادار می کند که بنگرم به کوهها و معجزات
در زیر زیر دامنی اش با رنگهای رنگین کمان
محبوب من، اجازه بده به من که بشوم نسبت به شما بی وفا
قبل از آنکه ببرم شما را به محراب (تا عقد ازدواج را بخوانیم)
چه کسی
است مردی که برنگرداند نگاهش را از آن دختر
حتی در زیر تنبیه بدل شدن به مجسمه نمک
آه گل زنبق
من نیستم مرد مومن
من می روم که بچینم گل عشق «اسمغالدا» را
[هر سه نفر]
من می دوزم چشمانم را به زیر دامن کولی اش
به چه درد من می خورد، همچنان از دعا کردن بانوی ما؟
چه کسی
است آن کسی که به آن دختر پرتاب خواهد کرد اولین سنگ را؟
آن کس لیاقت ندارد که باشد روی زمین
آه شیطان!
آه، اجازه بده، فقط یک بار
بلغزانم انگشتانم را در موهای «اسمغالدا»
«اسمغالدا»