بهنگام آفتاب طلوع گلفام میکنه
بهنگام کشتی ها از معبر یواشکی عبور میکنه
بیا از این شهر خارج بشیم
بهنگام درختان، آسمون و خاک میخوابید
گردش بکنیم تو ماسه زار ها
شلوغ دیوانه دیگه دورهاست
اگه خسته میشی تکیه ام بکن
تو وقت غروب بغل بزنیم و بخوابیم
شاید از بالای ما مرغی میگذره
از بالش مویی میفته
از آسمون چرخ زنان نازل میشه
هیچیک چهره زیباتر نیست
از چهره ات
بگیر، پا شو، از این شهر بریم
بهنگام طلوع یا غروب
شاید بالای ما مرغا میگذره
بالاش از دستت ساخته شده
...از دستت