شاید یه روزی دل تنگ بشی...
وقتی که در حال قدم زدنی
در شهر های دگر با مردان دگری
اولین رمانی که خواندی
اولین مردی که عاشقش بودی
از دردهای واقعی تو
علاوه براین، از تنهایی
شاید چشمانت پر از اشک بشند
برای مردان دگری
در شهرهای دگری
تو به خودت نمیاری...
شاید یه روزی دل تنگ بشی...
تنهایی رو از چشمانت دور کنی
در آن لحظه که اسمم بره در دیوارها زمزمه می شند
هزاران چقو در پشتم فرو رفته
بر روی همه آنها اسم تو حک شده
تویی که همه آنها را کاشتی
شاید یه روزی دل تنگ بشی...
وقتی که در حال قدم زدنی
در شهر های دگر با مردان دگری
زندگی که نو انتخواب کردی
آخرین مردی که ازش گذشتی
از دردهای واقعی تو
علاوه براین، از تنهایی
تو نامه های خاموش را انتخواب کردی
برای مردان دگری
در شهرهای دگری
تو به خودت نمیاری...
تنهایی رو از چشمانت دور کنی
در آن لحظه که اسمم بره در دیوارها زمزمه می شند
هزاران چقو در پشتم فرو رفته
بر روی همه آنها اسم تو حک شده
تویی که همه آنها را کاشتی