عشق را باور دارم
و آن هر آنچه داریم است
عشق مرز و محدوده ای ندارد
تماس آن هزینه ای در بر ندارد
جنگ پول ساز است
سرطان به خواب میرود
در هم پیچیده در پدرم
و این برایم معنادار است
کلیساها و دیکتاتورها
سیاست و جراید
هر چیزی دیر یا زود فرو میپاشد
ولی عشق
عشق را باور دارم
عشق را باور دارم، آن هر آنچه داریم است
عشق مرز و محدوده ای ندارد، مرزی برای عبور ندارد
عشق ساده است، منزجر از نژاد و گونه
آنهایی که متفاوت از این فکر میکنند فرزند بیماری هستند
پدر و پسر عشق و اسلحه میسازند
خانواده ها با یکدیگر شخصی را میکشند
بدون عشق، عشق را باور دارم
بدون عشق باور نداشتم
به چیز هایی که
زنده اند و نفس میکشند
بدون عشق فاقد خشم بودم
و باور نداشتم
به داشتن حقی
برای ایستادن در اینجا
بدون عشق باور نداشتم
نمیتوانستم تو را باور کنم
و بدون عشق
خود را هم باور نداشتم
...عشق را باور دارم
...عشق را باور دارم
...عشق را باور دارم