وقتی باد های شمالی روی خوشه ها میوزه
موج ها پارچه های پنبه ای آبی رو پاره میکنه
از دور دست ها همش بهت فکر و فکر میکنم
استانبول
غروب های داخل حال هزار یک ستونی
بهار ساحل ها، خورشید سلیمانیه ات
تو چقد زیبایی ای شهر آرمانی ما
استانبول
این همه تلخی بیهوده تحمل نشده
با سلیمانیه ی بزرگ و ساکت خودت منتظر بمان
با پارک ها ، با پل ها، با میدان هات
منتظر ما باش استانبول
با شب های تاریک توپهانه
با بچه هایی که در آغوش هم به خواب رفتن منتظر باش
منتظر رژه ی پیروزی ما باش
استانبول
سلطنت حرامی هارا به زمین خواهیم زد
منتظر باش که اون روزها بیایند ای استانبول
تو لایق مایی و ما لایق توییم ای استانبول
استانبول
این همه تلخی بیهوده تحمل نشده
با سلیمانیه ی بزرگ و ساکت خودت منتظر بمان
با پارک ها ، با پل ها، با میدان هات
منتظر ما باش استانبول