یه نیمکت تنها
یه شعلهی خاموش
یه لحظه یک رؤیا
من و تو در آغوش
یه یادگار از عشق
رو تن درخت پیر
یه قصهی کوتاه
ای وای از این تقدیر
بگو منو کم داری بگو
بگو کمی غم داری بگو
بگو منو کم داری بگو
بگو کمی غم داری بگو
(۲×)
بگو تو هم بیقراری
یه لحظه آروم نداری
مث یه ابر بهاری
بگو که هر شب میباری
بگو دلت برام تنگ شده
همون دلی که میگن از سنگ شده
بگو دیگه طاقت نداری
اشک توی چشمام میاری
بگو منو کم داری بگو
بگو کمی غم داری بگو
بگو منو کم داری بگو
بگو کمی غم داری بگو
(۲×)
بگو که نامههامو خوندی
بگو برام دل سوزوندی
هقهقِ گریهمو شنیدی
بگو که اشکامو دیدی
بگو دلت برام تنگ شده
همون دلی که میگن از سنگ شده
بگو دیگه طاقت نداری
اشک توی چشمام بیاری
بگو منو کم داری بگو
بگو کمی غم داری بگو
بگو منو کم داری بگو
بگو کمی غم داری بگو
(۴×)