من افتادم و تو ديگه هيچ کمکي بهم نکردي
انگار ديگه تو هميشه اونجا بودي
تمام دردهایم
دیگه پشت هر لبخندم پنهان هستش
به خاکستر تبديل شدم ، ديگه سوختم
به گل تبديل شدم و ديگه پژمرده شدم
عدالتت و اجراي حکم ات باشه واسه خودت
بمان ، منو خرد نکن (دلمو نشکن و منو پس نزن)
تو تنها بندرگاه من هستي که من لنگر انداخته ام
تو آخرين قدم به پرتگاه هستي
من گفتم که اون نخواهد ماند
خدايا بهت التماس مي کنم ، بزار اشتباه کنه (تصميم بگيره برگرده)
دوباره آتش ها و شعله ها ، دوباره من
دوباره يک دليل پيدا کن تا پيشم بماني
اگر دوباره منو در آغوش خودت بگيري
چيز ديگه نمي خوام ( جز تو)
اگر تو گوش بدي و بدون اينکه چيزي بگي
خودم و خودت رو تصور کن
براي فردا نمان ، در کنار من بمان
من بهايش را ميدم