قلب گُلی است
که از لا به لای سنگفرش زمین بالا می زند
اتاقی نیست
جایی در این شهر نمانده برای کرایه
شانس تو از دست رفته
و همین طور دلایلی که نمی گذاشت بی خیال شوی
ترافیک متوقف شده
و رو به هیچ جا نمی روی
به خیالت دوستی یافته بودی
که از اینجا بیرونت ببرد
کسی که تو هم کمکش می کردی
در عوض معرفتش
توی جاده ای
اما مقصدی نداری
توی گل مانده ای
در هزارتوی تخیلاتش
عاشق این شهری
حتی اگر با عقل جور در نیاید
همه جاش را رفته ای
و همه جات را می شناسد
روز زیباییست
نگذار بگریزد
روز زیباییست
لمسم کن
ببرم به آن جای دیگر
یادم بده
می دانم که امیدی بهم هست
دنیا را به سبز و آبی ببین
چین را درست پیش رویت ببین
دره هایی را ببین که با ابرها شکسته اند
ناوگان های ماهی تن را ببین که ته دریا را در می آورند
آتش های بادیه نشینان را در شب ببین
با اولین اشعه نور میادین نفتی را ببین
و پرنده را با برگی به منقارش ببین
بعد از تنداب همه ی رنگ ها آشکار شدند
روز زیبایی بود
نگذار بگریزد
روز زیبا
لمسم کن
ببرم به آن جای دیگر
یادم بده
می دانم که امیدی بهم هست
آنچه را که نداری اکنون مورد نیازت نیست
آنچه را که نمی دانی یک طور احساس خواهی کرد
آنچه را که نداری اکنون مورد نیازت نیست
اکنون مورد نیازت نیست
روز زیبایی بود