بیهمگان به سر شود، بیتو به سر نمیشود
داغ تو دارد این دلم، جای دگر نمیشود
1
بیتو برای شاعری، واژه خبر نمیشود
بغض دوباره دیدنت، از تو به در نمیشود
فکر رسیدن به تو، فکر رسیدن به من
از تو به خود رسیدهام، این که سفر نمیشود
بیهمگان به سر شود، بیتو به سر نمیشود
داغ تو دارد این دلم، جای دگر نمیشود
دلم اگر به دست تو، به نیزهای نشان شود
برای زخم نیزهات، سینه سپر نمیشود
صبوری و تحملم، همیشه پشت شیشهها
پنجره جز به بغض تو، ابری و تر نمیشود
بیهمگان به سر شود، بیتو به سر نمیشود
داغ تو دارد این دلم، جای دگر نمیشود
صبور خوب خانگی، شریک ضجههای من
خندهی خسته بودنم، زنگ خطر نمیشود
حادثهی یکی شدن، حادثهای تازه نبود
مرد تو جز تو از کسی زیر و زبر نمیشود
به فکر سر سپردنم، به اعتماد شانهات
گریهی بخشایش من که بی ثمر نمیشود
همیشگیترین من، لالهی نازنین من
بیا که جز به رنگ تو دگر سحر نمیشود
بیهمگان به سر شود، بیتو به سر نمیشود
داغ تو دارد این دلم، جای دگر نمیشود
بیهمگان به سر شود، بیتو به سر نمیشود
داغ تو دارد این دلم، جای دگر نمیشود
1. This verse is by Rumi and the poet has included it in his poem