فراموشش کن ، به او فکر نکن دیگر و خودت را مشغول خود کن
عاشقش نباش دیگر
رهایش کن ، به سمتش بازنگرد دیگر
و حتی اگر سعی کرد ، شانسی به او نده دیگر
این مسائل بی ارزشند و کسی بهایی به آنها نمی دهد دیگر
بله این مسائل بی ارزشند و کسی بهایی به آنها نمی دهد دیگر
دلم آرام و قرار ندارد و راضی نمی شود
اگر عشقی ساده بود از پس آن بر می آمدم
بعضی عاشقان توبه می کنند ازعشق و بعضی هم می سوزند درعشق
اما من دوستش دارم و از دوست داشتن هم بیشتر ، عاشقشم
از سال های زندگیم می خواهم که بگذرند پس از او ، که وقت مرگ من رسیده است دیگر ، که اگر ساکتم ، قلبم صدایش می زند
هر نجوایش را به خاطر دارم ، هر لمسش را احساس می کنم
فکر فراموش کردنش نیز مرا به یادش می اندازد
همه ی خاطراتش را دور بریز
برای دیدنش اصراری نداشته باش دیگر
دیگر اهمیتی ندارد پس از او چه اتفاقی خواهد افتاد
حتی اگر تصادفا دیدی او را ، جلوی ریختن اشک هایت را بگیر