رفتنت مثل یه حادثه برام موندنیه
حالا آواز سفر کردن تو خوندنیه
لحظهها، ثانیهها، طاقت موندن ندارن
میسوزونن، اما خب، فکر سوزوندن ندارن
یه روزی لحظههامون، رنگ بنفشهها بودن
تو هوای خونهمون، عطر آلالهها بودن
تن من، جسم تو، یکی نبودن؛ اما یه جون
زیر آفتابْ جدا؛ اما یکی سایههامون
حالا اون اسب بزرگ آهنی منتظره
تا تمومی وجود منو همراش ببره
میبره هرچی رو که بود و نبود
من میشم شناور مسیر رود
بدرقه کلام تلخ رفتنه
واسه من تجربهی گسستنه
رفتنت مثل یه حادثه برام موندنیه
حالا آواز سفر کردن تو خوندنیه
لحظهها، ثانیهها، طاقت موندن ندارن
میسوزونن، اما خب، فکر سوزوندن ندارن
یه روزی لحظههامون، رنگ بنفشهها بودن
تو هوای خونهمون، عطر آلالهها بودن
تن من، جسم تو، یکی نبودن؛ اما یه جون
زیر آفتابْ جدا؛ اما یکی سایههامون
حالا اون اسب بزرگ آهنی منتظره
تا تمومی وجود منو همراش ببره
میبره هرچی رو که بود و نبود
من میشم شناور مسیر رود
بدرقه کلام تلخ رفتنه
واسه من تجربهی گسستنه