بچه بودم بادبادک های رنگی
دلخوشی هر روز و هر شبم بود
خبر نداشتم از دل ادما
چه بی بهونه خنده رو لبم بود
کاری به جز الک دولک نداشتم
بچه بودم به هیچی شک نداشتم!
بچه بودم غصه وبالم نبود
هیشکی حریف شور و حالم نبود
بچه که بودم آسمون آبی بود
حتی شبای ابری مهتابی بود
حتی شبای ابری مهتابی بود
بچگی و بچگیام تموم شد
خاطرههای خوش رو دست من مرد
تا اومدم چیزی ازش بفهمم
جوانی اومد اونو با خودش برد
برد... برد... برد... برد...
بچه بودم غصه وبالم نبود
هیشکی حریف شور و حالم نبود
بچه که بودم آسمون آبی بود
حتی شبای ابری مهتابی بود
حتی شبای ابری مهتابی بود