هرچه را که ساختم؛ عاقبت شکست، شکست، شکست، شکست
من همیشه باختم، باختم، باختم، باختم، باختم
من نه آبشار
من نه جویبار
من نه چشمهسار
من نه سبزه و نه رود
من نه بر آسمان گرم مهر، دمیدهدیر
من نه از شاخ سرد قهر، پریدهزود
هرچه بود، از تو بود
هرچه بود، از تو بود
از تو بود، از تو بود
من همیشه شورهزار
من همیشه دستباز
من طلوع دائم نیاز
من همیشه با همیشه ساختم
من همیشه در همیشه سوختم
من همیشه — با سوزن نگاه، با نخ آرزو — روزها، هفتهها، ماهها، سالها را به هم دوختم
هرچه بود، از تو بود
هرچه بود، از تو بود
از تو بود، از تو بود