گفتی که بهار همدیگرو ببینیم
بهار رسید و گذشت اما تو نیومدی
تو رو خدا خواهش میکنم برگرد
پرنده ها اینجا ساکن شدن و بعد کوچ کردن اما تو نیومدی
تو نتونستی بیای، تو نتونستی بیای ،تو نیومدی
یارم،من منتظرم،من میخوام
اما تو نیومدی
قرارمون این بود که این پاییز همدیگرو ببینیم
بهار اومد و گذشت اما تو نتونستی بیای
مگه قلبت تبدیل به سنگ شد که برنگشتی؟و
ماه ها اومدن و گذشتن اما تو برنگشتی
تو نیومدی،تو نیومدی،تو نیومدی
یارم
چشم به راهتم،منتظرم اما
تو نیومدی
گفته بودی که میام دم درت
گوشم به دره اما هرگز درو صدا ندادی
مگه ما دو تا الکی به هم وعده دادیم و سوگند خوردیم؟و
پرنده ها لونه هاشون رو درست کردن اما تو نیومدی
تو نیومدی،تو نیومدی،تو نیومدی
یارم
چشم به راهتم،منتظرم اما
تو نتونستی بیای