با گذر زمان
با گذر زمان ، از خاطر میرود
همه چیز از خاطر میرود
و ما فراموش می کنیم چهره ها
و صداهارا
و قلب را که همچنان می طپد
دیگر زحمت جستجو در دوردستها را به خود نمی دهیم
رها می کنیم ،
و این بسیار بهتر است
با گذر زمان
با گذر زمان ،از خاطر میرود، همه چیز از خاطر میرود
کسانی که دوستشان داشتیم،
کسانی که در زیر باران به دنبالشان گشتیم
کسانی که به گمانمان در نگاهی شناختیم
در میان خطوط چهره شان،در میان کلماتشان، زیرآرایشان
و در میان عهدی دروغین که در آن شب بستند
با گذر زمان همه چیز محو می شود.
باگذر زمان
با گذر زمان ،از خاطر میرود، همه چیز از خاطر میرود
حتی شیرین ترین خاطرات که
در ذهن ماندگار گشته اند
در نگارخانه خاطرات،
در میان شعاعهای مرگ
به دنبال غروب یکشنبه ای می گردم
که محبت تنها رهایمان کرد.
با گذر زمان
با گذر زمان ،از خاطر میرود، همه چیز از خاطر میرود
کسانی که بی هیچ دلیلی تمام باور ما بودند
کسانی که به آنها جواهرات و چیزهای بیخودی دادیم
و کسانی که روحمان را به خاطرشان به پشیزی فروختیم
و کسانی که در پی شان به مانند یک سگ دویدیم
با گذر زمان همه چیز از خاطر می رود
با گذر زمان همه چی بهتر می شود
با گذر زمان
با گذر زمان ،از خاطر میرود، همه چیز از خاطر میرود
و ما فراموش می کنیم احساسات و صدای کسانی را که
چون بیچارگان به ما می گفتند:"زیاد دیر برنگرد،از همه مهمتر مواظب باش سرمانخوری."
با گذر زمان
با گذر زمان ،از خاطر میرود، همه چیز از خاطر میرود
و همچون یک اسب خسته احساس پیری می کنیم
و در تختخواب سرنوشت احساس سرما می کنیم
واحساس تنهایی وشاید احساس راحتی می کنیم
و احساس فریب خوردگی در تمام سالیان از دست رفته
و اینگونه است
که با گذر زمان دیگر عاشق نمی شویم.