برگهای پاییزی روی پنجره ام میریزند
برگ های پاییزی قرمز و طلایی
لب های تو تصور میکنم
بوسه های تابستانی را
دست آفتاب سوخته ام را که عادت داشتم سایه کنم
اما از وقتی که رفتی
روزها طولانی تر شده اند
و همین روزهاست که زمستون از راه برسه
بیشتر از همه دلم برات تنگ شده
عزیزم
و برگ های پاییزی شروع کرده اند به افتادن
برگ های پاییزی روی پنجره ام میریزند
برگ های پاییزی قرمز و طلایی
لب های تو تصور میکنم
بوسه های تابستانی را
دست آفتاب سوخته ام را که عادت داشتم سایه کنم
اما از وقتی که رفتی
روزها طولانی تر شده اند و همین روزهاست که
زمستون از راه برسه
بیشتر از همه دلم برات تنگ شده
عزیزم
و برگ های پاییزی شروع کرده اند به افتادن
وقتی پاییز ...