برگهای افتاده و ریزان از کنار پنجره ام شناور میشوند
برگهای پائیزی قرمزرنگ و طلائی
لبهاتو میبینم, بوسه های تابستونی
دستان آفتاب سوخته ، كه زمانى در دستانم ميگرفتم (در آغوش میگرفتمت )
از آنهنگام که رفتی روزها طولانی شدند
و به زودی ترانه قدیمی زمستان را میشنوم
اما دلکم من بیشتر از همه دلتنگتم...اما دلم بيش از هرچيز براى تو تنگ شده
وقتیکه برگهای پائیزی شروع به افتادن میکنند
از زمانیکه رفتی روزها طولانی شدند
و به زودی ترانه قدیمی زمستان رو میشنوم
اما دلبرم بیشتر از همه دلتنگتم
وقتیکه برگهای پائیزی شروع به افتادن میکنند