باد برگهای ریزان را
به سمت پنجره می آورد
برگهای پاییزی
قرمز و طلایی
لبهایت را می بینم
بوسه های تابستانی
دستان آفتاب سوخته ات
که آنها را در دستانم میگرفتم
از وقتی رفته ای
روزها طولانی تر شده اند
به زودی آهنگهای قدیمی زمستانی را
می شنوم
اما قبل از همه چیز...عزیزکم
وقتی برگهای پاییزی شروع به افتادن میکنند
دلتنگ تو می شوم
این آوازی ست
که به ما شباهت دارد
تو،که مرا دوست داشتی
و من،که تو را
ما با یک دیگر زندگی می کردیم
تو مرا دوست داشتی
و من تو را
اما زندگی عاشقان را
از یکدیگر جدا می کند
آرام و بی صدا
و دریا عاشقان دلسرد نشده را
از روی شن ها پاک می کند
از وقتی رفته ای
روزها طولانی تر شده اند
به زودی آهنگهای قدیمی زمستانی را
می شنوم
اما قبل از همه چیز...عزیزکم
وقتی برگهای پاییزی شروع به افتادن میکنند
دلتنگ تو می شوم